در نیمهشب بارانی شب نیمۀ شعبان به سوی تو آمدهام. خدایا، من در بزنگاه خوف و رجای تاریخ، در یک قدمی قلۀ سعادت بشری، در عصر نجاتبخش موعود، در اندوه فرقت و شوق وصال، به انتظار ایستادهام. و چه سخت است چشم به راهی و غربت و نگرانی و مراقبه، برای او که غرقۀ در هواهای نفسانی، و در ورطۀ نظامهای طاغوتی گرفتار است. و چه وجود جهولیست آدمی که لمحهعمری به کوتاهی طرفهچشمی را چنان مینگرد که گویی هیچگاه از این سرای خاکی نخواهد گذشت. حتی اگر از تکرار این شبها و روزهای تکراری سالیانی دراز بگذرد؛ بههنگامه مرگ، در لحظه خروج جان
این روزها صفحات تاریک و غمباری از کتاب قطور تاریخ بشر رقم میخورد که قلوب بیدار انسانی را جریحهدار و اندوهناک میکند. رژیم سفاک و خونخوار و درندهخویی که حیات ننگین و پرجنایت او همزاد تجاوز و همواره با نژادپرستی و اشغالگری همراه بوده، اینک در دوران زوال و عصر نابودیِ خویش قلاده پاره کرده و با وحشیانهترین حالات ممکن به نسلکشی از زنان و کودکان و بیگناهانِ فلسطین میپردازد. بمبارانهای بیامان و سبوعانه در غزه با قتلعام دههزار نفس بیگناه و بیپناه طی چند روز، اندوهی نیست که یک انسان به اعتبار انسانیت خود
حسینبنعلی قلب همیشه تپندۀ جهان است که حیات را هر دم بر پیکرۀ بشریت میدمد. هر نفسی که سلولوار از مویرگهای این جغرافیای خاکی، به شریانهای جاریِ مشایه نرسیده و در قبضوبسط سیدالاحرار - این قلب شیدای هستی - به هروله نیامده است؛ بالاخره روزی در باتلاقِ متعفّن مادیت و در پیلۀ تنگ و نفسگیر خودخواهی و نفسانیت ذرهذره میمیرد و میپوسد؛ بیآنکه از طربناکی و شعفبازی عشق سرمست شده باشد. کربلا قلب زمین است، و آن را که در قلب حسینبنعلی به هوای تازه نرسیده و از خوان احسان او روزی نخورده باشد، نمیتواند