یا رئوف :: غروب آخر روزهای نورانی از ماه میهمانی رسیده است. ماه از نیمه گذشت و بدر منیرش آرام آرام کم سو می شود و رخ می تابد. قلب این ماه کرامت، به قدوم کریم آل کریمان منور شد و در دلم نوری از امید تابید. نمیدانم تا چند رمضان را درک خواهم کرد. اما امیدم به رمضانی است که دعای سحرش و غروب افطارش و نجوای شبانگاهش را در سایه ی دولت کریمه ی صاحب این عصر آخرین - حضرت ولی الله الاعظم - وجودم جلا می گیرد به مهر بی کران ذات حضرت ربوبی. چه سخت می گذرد وقتی در کلاس درس عاشقانه ات من غایبم ای معلم هستی ، ای حضرت حاضر (روحی فداک) ... ، و مگر نه این است که تو حاضری در گوشه گوشه ی این جهان ، و مگر نه این است که قطب عالمی و دانای کل ، و مگر نه این است که نوکر باید به محضر ارباب و شاگرد به حضور استاد شرفیاب شود ؟! خجلت زده ام که عمرم به غیبت سپری شد و جوانی ام در تباهی دوری ات گذشت ... ، شرمنده ام که فقط منتظرم تا تو کاری کنی ، و کاری نمی کنم تا تو بیایی ... !
روزهای نورانی هم گذشت ، به کریم آل طه کرامتی کن ...
- ۹۴/۰۴/۱۱