آفــاقـــ

هر چه کردیم علاج دل بیمار نشد

مهدی ابوماهیگیر | سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ق.ظ | ۰ نظر

ده تابستان می گذرد و رویای شیرین آن روزها برایم فراق این روزها را سخت تر و تلخ تر کرده است. حسرت به دل مانده ام برای آن روزها که در مجاورت سلطان رأفت و مهر حال و هوایی داشتم. نزدیک چله ای می گذشت و وقت وداع اما اشک ها امان دلتنگی ام را می برید و حس غربتِ جدایی پای رفتن را از من می ربود. حالِ دلم این روزها وصفِ شعری است که استاد آن روزهامان شیخ مرتضی آقا تهرانی در عرفانک سحرگاهاش با سوز و نوایی می خواند. احوال دلم آشفته تر از آن است که در الفاظ و واژه ها بگنجد ، که اگر هم بگنجد رخصتی برای بیانش نیست. در آستانه روز زیارتی امام دلم فقط همین قدر بگویم که از دلم شکوه دارم و تو خود می دانی و همین حرف بس است ... 

به خرابات روم بهر نگهداری دل

تا  بر پیر کنم شکوه ز بیماری دل

دل شب و روز بسوزد ز غم عشق بتان

من بسازم به غم و رنج و گرفتاری دل

خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است

ما شبی صبح نکردیم به بیداری دل

اشک من سرخ و رخم زرد بشد موی سپید

روز من گشت چو شب بهر سیه کاری دل

هر چه کردیم علاج دل بیمار نشد

تنگ شد حوصله از دست پرستاری دل

چه زیان ها که نمودم ز ره دل خواهی

چه ملامت که کشیدم به هواداری دل

ای فنا  چاره ی دردی نتوان کرد مگر

اشک خونین و دعای سحر و ناله ی دل

  • مهدی ابوماهیگیر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">