ولایتِ فرزندانِ زهراییِ محمد (ص) ؛ هبه ای از ولایت مطلقه ی حضرت حق است از رحمت واسعه اش ، که به عالمیان ارزانی داشته است. ولایت ؛ از حکمت سرچشمه می گیرد و به جاری عدل و مهر می انجامد. و پذیرش ولایت نه در محبت و عشقِ جاهلانه که در اطاعت و ارادتِ عالمانه بندگان جلوه گر می شود. براستی که شاه کلیدِ تمامی قفل های هر دو جهان در ولایت است ؛ و افسوس که هنوز هم سلاطینِ قدرت طلب ، مفهومِ شیرین و زیبایش را در هاله ای از ابهام و شبهه نگاه داشته اند.
اگر بهشت در چشیدن همه ی نعمات و لذات روح و جسم - بی هیچ آلام و رنج درونی و برونی - درک می شود ، جنات النعیمِ حضرت حق به نشئه ی اخروی مختص نمی شود. روزی که این جهان محاط بر سیطره ی ولایت گردد ، عقول و علوم را چنان به مرز تکامل می رساند و عدل و مهر را آنگونه می گستراند که حقیقتِ رویاییِ فردوس در همین دنیا نیز معنا می شود. قفلِ تلخِ جور و بیداد و درد و رنج و غم و فقر و جنگ و ویرانی و آوارگی و روان پریشی و ... ، همه در غصبِ ولایت از سوی طواغیتی است که خود نیز طعمِ لذت و سعادت را نمی چشند. حقیقت هبوطِ آدم ، سقوط او از ولایت است تا روزی که بیاموزد بهای بهشت را باید به اصل ولایت بپردازد. و این دنیای خاکی نیز همان بهشتِ بالقوه است ، که پذیرش ولایت ، آن را می سازد و به فعلیت می رساند. اگر تجلّیِ ولایت به صِرفِ عشق می بود و عشق در این قلبِ احساسی خلاصه می شد ، کار به آن هبوط و جنگ و نزاع و این ستیز حق و باطل نمی انجامید.
آری ؛ ولایتِ حق عاشقانه است و محبتش امری بدیهی. اما آنچه مسئله را سخت می کند فهم ولایت است که باید برایش چاره ای اندیشید. تا ولایت فهم نشود ، ولیّ محبوب دلها است اما مهجور و لا یطاع. ولایت ؛ به واقع آن بار امانت عاشقانه ای است که آسان می نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
اگر آخرین ذخیره ی ولایت در عصر آخرین ، تحققِ آمالِ اولیا و موحدان و بندگان خواهد شد ، باید که انتظارش را اقامه کرد و انتظار را نه افضل افکار و نیات که افضل الاعمال خوانده اند. انتظار اگر به سادگی میسر می شد و با چند ذکر و ورد و واگویه و دلنوشته ادا می شد ؛ و طعن و رنج و بصیرت و مجاهدت نمی خواست ، افضل الاعمال نمی شد.
- ۹۶/۰۹/۰۷