نیمههای شب عاشوراست و کربلا بیابانی که در کنارهی شطّ، لحظات شیدایی و عاشقی را تجربه میکند. آسمانیان شگفتزده از صحنهی رازآلود تاریخ و مبهوت از این عشق و عقل و جنون شده اند. امام؛ ولیّ اعظم الهی و الگوی تمام عیار انسانیت و واسطهی فیض در جهان خلقت است که هر کجا باشد، کانون توجه و نظرگاه اصلی عالم معنا میشود. مقدّرات جهان آفرینش، دایر مدار امام حق و ولیّ ِهدایت تدبیر میشوند و بدون تردید هر کسی را روزی به امام دوران و ولیّ زمان خویش مبتلا خواهند کرد. فرقی ندارد در صحرای بلا باشد یا در شهر عافیت، فرقی ندارد در حضور باشد یا غیبت، فرقی ندارد در میانهی دشمن باشد یا در جمع یاران.
حسین، کشتهی اشکهایی است که پانزده قرن فقط روزگار گذراندهاند بی آن که زندگی کرده باشند. هیچ کس معنای حیات و خوشبختی را جز در ظلّ ولایت و محبت امام ادراک نخواهد کرد؛ و اگر کسانی هستند که امروز رشحاتی ضعیف از لذت زندگی را در ذائقهی خود احساس میکنند همانا از سرچشمهی جوشان مودّت ولیّ خدا در دلهای ایشان نشات گرفته است.
ماهیت وجود آدمی و کیفیت حیات او متعلق به این سراب مادی و نشئهی دنیای فانی نیست. اگر وجود آدمی به گوشت و پوست و استخوانی شناخته میشد و حیات او به همین امیال و غرایز پست نفسانی محدود میگشت، مانایی و اعتبارش چند دههای بیش دوام نمی یافت و از عالَم وجود او جز مشتی خاک باقی نمیماند. حتی اگر زندگانی همین بود و دگر هیچ، باز هم سلطنت چند روزهی این دنیای فانی به نفس کشیدن در ذلت و ظلمت نمیارزید. اما برای حسینبنعلی جاودانگی در آزادگی است. حسین زنجیرهای تعلّقات و قفسهای اسارت طاغوت را میشکند تا معنای حیات و سعادت را به روح بیکران آدمیان و فطرت حقجوی و آزادیخواه ایشان بازگرداند. برای آنانی که خلوص روحشان با ملکوت بیکران روح قدسی حسینبنعلی آمیخته و پیوند خورده باشد جاودانگی در معیت با سیدالاحرار جهان است. بلندای روح و شوق پرواز در ایشان، دنیای چند روزهی خاکی را تاب نمیآورد. حسین برای دیگرانی هم که اینک پر پروازی ندارند و میخواهند چند صباحی در این نشئهی فانی بخورند و بخوابند و بلولند، درس آموز مکتب فتوت و آزادگی است. او به انسانیت آموخته که اگر نمیخواهی با حسین باشی تن به ظلم و ذلت مسپار ؛ یا اگر جاودانگی و حیات باقی را نمیخواهی در همین دنیای کوتاه خود جوانمرد و آزاده باش.
هیچ کس را گریزی از حسینبنعلی نیست. حسین در آفاق و انفس تکرار میشود و کربلا در زمین و زمان جریان دارد. این همان حسینبنعلی است که در اعماق جان آدمی، در کربلای فطرت و هوس و در نبرد عقل و نفس؛ با پژواک هل من ناصر آزادگی در رهایی و نجات او میکوشد. این همان حسینبنعلی است که فارغ از هر نژاد و زبان و آیینی درسآموز نوع انسان است. این همان حسین است که شور حرّیت و جوانمردی و ذلتناپذیری را در نوع بشر به غلیان آورده و همین دنیای فانی را نیز با رهایی از یوغ طواغیت برای او خواهد ساخت.
اینک تو را میخوانم ای حضرت مهر، ای امیر عشق، ای فرمانروای قلبهای بشکسته و ستمکشیده، ای رحمت بیپایان حق؛ تو را میخوانم که یا لیتنی کنت معکم. کاش دست تقدیر مرا از تو دور نمیکرد. کاش زمان میان ما فاصله نمیانداخت. کاش ضعف و ناتوانی مرا از شیدایی ارادت و خادمی تو کم نمیکرد. کاش در شلوغ بازار عشق رایج تو، سکهی قدیمی رفاقت و ارادت من کم رونق و بی بها نشود. کاش در کشکول گدایی و نیازم، فراموشم نکنی. به تو پناه آوردهام که بی شک تو بهترین وسیلهای به سوی حضرت ربوبیت. شفاعتم کن و نجاتم ده ای شفیع و محبوب رب العالمین
- ۰۰/۰۵/۲۹
احسنت و مرحباً بکم.
خیلی زیبا، شکیل، غنی و با تعابیر زیبا و ستودنی.