آفــاقـــ

امتداد بی انتهای راه خون

مهدی ابوماهیگیر | شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ب.ظ | ۰ نظر
عاشورای حسین قصه ی تاریخ است از آدم تا خاتم ، تجسم هابیل و قابیل ، موسی و فرعون ، ابراهیم و نمرود و تجسم هر خیر و شر. کربلا داستان لا مکان است و روز دهم تکرار لا زمان. حسین هم آفاق است و هم انفس ، و سیر در حسین سیر در بی کران هستی است ! فقط خفاشان کورند که آفتاب را نمی تابند و این است اکسیر حرارت حسین که هر چه سوزان تر شود عیار قلب آدمی را ناب تر سازد. فقط کافیست که آیینه باشی در برابر این نور. چنان که نوجوانی نو رس را می یابی در پهن دشت کربلا قلب لطیف و جسم رئوفش را برابر دشنه های تیز 33 هزار گرگان وحشی صفت سپر کرده و فریاد می آورد که فرمانروای قلب من حسین است و چه خوب است این ارباب ... رجــز می خواتد و غریو می کشد که طلعت حسین مثل شمس الضحی و پیشانی اش مثل بدرالمنیر است ؛ شاید هم کنایه به کوران کربلا که چقدر پست و رذل و حقیرید و چه اندازه کور که این لطافت و درخشش را نمی یابید. هیچ کس نیست که او را از حیات بهره ای باشد و با کربلا نسبتی نداشته باشد. در این غربت کده ی لامکان و عاشورای لازمان همه را بی استثنا به حسین آخرین مبتلا می کنند و می آزمایند. مرد و زن ، خرد و کلان ، فقیر و غنی ، سیاه و سپید ، همه و همه راهشان از این آزمون کربلا می گذرد.

و چه آزاده اند آنان که در مصاف با چنگال دیوان زمین از پوستین تن رها می شوند و اوج می گیرند به فراسوی خاک. در این سوی میدان سبکبالان و سبکبارانند آنان که پوستین تن را می درند و جان می گیرند و آن سو جماعتی دد صفت که جان می دهند تا چندی را به پوستینی بی جان و متعفن دل خوش دارند. این سو کسانی را می یابی که از کره ی خاکی می گذرند و به بیکران اوج می گیرند و آن سو کسانی که حسین را به خانه ای محقر در کوفه می فروشند. این سو موج یفین چنان سر کشیده است که کسی همسر و فرزند و جان عزیزتر از جانش را هدیه می کند ، اما در پاسخ سر پر خون و خاک آلود این زیباترین فرزند ، به پرتابی و فریادی ایمان خود و کفر دشمنان را رجــز می سازد که ما چیزی را که در راه خدا دادیم پس نمی گیریم. و چه تابلوی پر رمز و راز و رنگینی را تصویرگر آفرینش در کربلا رقم زده است. وقتی ظلمت سایه می گستراند یعنی که آنجا نوری نیست ، و تا روزنــه ای باز شود سیاهی با همه ی طول و عرضش می شکافد و نابود می شود. چه زشتند یزیدیان که از پرتو خورشید حسین حجاب می گیرند و می ستیزند تا در ظلمت محقر خویش بمانند و بمانند و غافل که این سیاهی رفتنی است. راستی امروز از آن عربده های مستانه ی شمریان و غرور خام فتحشان خبری نیست. آن سو نه نامی و نشانی جز لعن و نفرین بنی آدم ؛ و این سو پیکرهای بی سر و سرهای بی تن و اعضای اربا اربای له شده در زیر سم ستوران است که زیارتگاه عشاق و لبیک گویان این راه است. و راهیان این راهِ خون امتداد بی انتهای نهضت حسین هستند تا انقلاب آرمانی حضرت موعود ...

  • مهدی ابوماهیگیر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">