چهل روز از هنگامه ی واقعه میگذرد، و چهل نشانه ی بلوغ است و راز شکفتن و رمز تکامل. اربعین، روز کمالِ عاشورا و هنگامه بلوغ حقیقت است. غروب عاشورا طلوع بغض فروخفته و زخم خورده ی حقیقت است؛ و بذر خونین حسین بن علی که بر تربت کربلا نشست، و پس از چهل روز باغستانی از حقیقت به گستره ی زمین و به وسعت زمان رویید و در قلوب حیران و گمگشته آدمیان تکثیر شد. هر که می خواهد فاتح روز دهم را بنگرد باید اربعینی را سپری کند. که حسین در عاشورا کشته می شود و در اربعین به پادشاهی می رسد. و راز چهلم همین است: حقیقت هر چند اندک ؛ ریشه میدواند، بالا می رود، ثمر میدهد و تکثیر میشود ؛ و علفهای هرزه هر چه هم پرشمار، آفت های بی ریشه ای هستند که در باغستان پر ثمر آزادی و حقانیت پایانی جز ذلت و نابودی ندارند.
چگونه حسین را مرده می انگارد حالی که عصرِ امروز عصرِ حسین بن علی است و قلمرو پادشاهی او هر روز گسترده تر میشود. او در اطراف و اکناف گیتی فرمان می راند. مُلک او مرز ندارد و مردمانش در سراسر زمین پراکنده اما مجتمع، واله و شیدای اویند. از مال و جان و فرزند و اهل خویش میگذرند و خود را فدای او میکنند. حسین فرمانروایی می کند و مغناطیسِ وجودش هر روز پیروانی را از وادی حیرت و گمراهی می رباید و به خیل لشکر حقیقت می رساند.
حضرت حسین کشتی نوح است و تبر ابراهیم و عصای موسی و دم مسیحا. او همه ی محمد است که تلألوأ وجودش هر روز عالم گیرتر می شود. حسین نهضتی را آغازید و میدانی را گشود که تا قیام نهایی تاریخ بسته نخواهد شد. کربلا میدانِ رزمِ همه ی تاریخ است و سعادتِ بشر در این رزمگاه رقم خواهد خورد. اربعین، رزمایش احرار و آزادگانی است که پیش از قیامِ آخرین فرمانده ی فاتحِ این نهضت، هر ساله مشقِ عشق می کنند. و تو شاهد باش که من در این راه قدم می زنم، من سختیِ هجران چشیده و مشقت راه را کشیده ام. من در این راه با شمایم، با صورتی سوخته و پاهایی تاول زده ... ! چه باک اگر این کالبدِ بی رمق را چند صباحی رزق سفر نباشد، اما تو مپندار که من نیامده ام. آن را که با جان و دل بیعت کرده و خنکای محبت را چشیده باشد در این راه با شما شریک است. آن که در وادیِ جهالت و حیرتِ ضلالت، درمانده و سرگردان به تو روی آورده و پناه جسته، نومید نخواهد شد. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ