اگر از ورای جسم پارهپارۀ حسینبنعلی جانی شعلهور نمیگشت و قلبی تپیدن نمیگرفت؛ و اگر سرخی خون حیاتبخش او در شریان فطرت خمود آدمی جاری نمیگشت و بر پیکرۀ بیرمق انسانیت روحی تازه نمیدمید؛ پس این جنود بیسرانجام عقل و عشق، و این سیل بیانتهای حیرت و جنون از کجا برخاسته است ؟! پس این شور شیرینی که تمامی ندارد، و سوز و ساز عطشزایی که فرو نمینشیند، و خاک حرارتافزایی که مغناطیس جاذب بغض و غیرت و محبّت آدمیان شده، از کجا و چگونه فوران کرده است ؟! حالا دیگر جهان فهمیده که تمدّن آخرالزمانیِ زمین از کربلا میجوشد،