آفــاقـــ

استغاثه کنیم

مهدی ابوماهیگیر | دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۱۵ ب.ظ | ۱ نظر

رمضان‌المبارک فصل عرشی این جهان و ماه آسمانی این زمین است. شدت فتن و آماج بلایا، غباری از غم و اندوه را بر آفاق و أنفس پراکنده و طوفانی از کیفر و عذاب را به پا کرده است. مناسبات میان خالق و خلق و جهان آفرینش، روندی طبیعی ندارد. جان آدمی ناقابل و کم‌بها شده است. نشاط و فرح و سرزندگی از زمین و آسمان و مافیها رخت بسته، تعفن چرکین فساد و تعدی و ظلم و معصیت در اطراف و اکناف گیتی آکنده است. نظام شیطانی طاغوت، آدمیان و عالمیان را آن قدر به فقر و استضعاف کشیده و آن قدر در تنگناهای مندرس و خردکننده‌ی نظم نوین خویش به استثمار آورده که

  • ۱ نظر
  • موافقین ۲
  • ۲۶۵ بازدید
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۱۵
  • تا بیــکران

    مهدی ابوماهیگیر | يكشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۲۴ ق.ظ | ۲ نظر
    چه فرقی دارد که یک‌سال چگونه می‌گذرد ؟! چه فرقی دارد که ماه دوازده بار زمین را دور بزند یا این‌که زمین یک‌بار به‌دور خورشید بگردد ؟! چه فرقی دارد وقتی که گذر «زمان» به «حرکت» ساخته و شناخته می‌شود؛ و «حرکت» در معنای مکانیکی آن خاصیت ماده است، همچنانی که «مکان» نیز در چارچوب جهان ماده تعریف و ادراک می‌شود. در حقیقت این زمان نیست که می‌گذرد، این حرکت روح مبتلای به مادیات در آدمی است که زمان را می‌سازد و از آن در شمایل خاطرات و تجربیات عبور می‌کند. هر چه تعلقات و وابستگی‌های مادی، روح آدمی را بیشتر تسخیر کرده و به بند
  • ۲ نظر
  • موافقین ۲
  • ۲۷۳ بازدید
  • ۰۱ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۲۴
  • اغمــای فطرت

    مهدی ابوماهیگیر | جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۰۸ ق.ظ | ۰ نظر
    جهان آخرالزمانی ما جهان رنج‌ها و محنت‌ها است. جهان سرد و بی‌عاطفه ای که آدمیان در جستجوی آرامش بر طوفان تلاطم‌های خود می‌افزایند. جهانی که در آن سرشت انسانی بشریت به اغماء رفته و خوی حیوانی او طغیان کرده است. در این مُلک جان، پوستینی زمینی با نفسی غریزی، روح عرشی و آسمانی آدمی را مسخر خویش کرده و تا اعماق تاریکی‌ها فرو برده ‌است. اگر مغز انسانیت فطرت او باشد، در این مرگ مغزی و در این اغمای عمیق، معنای زندگی عوض شده است. برای این شبه آدمی معنای حیات به بقای جان حیوانی او و لوازم غریزی آن تنزل کرده است.
  • ۰ نظر
  • موافقین ۲
  • ۲۴۹ بازدید
  • ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۰۸
  • شگفت‌آبادِ هستی

    مهدی ابوماهیگیر | شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ب.ظ | ۰ نظر
    در شگفتی‌های این جهان بی‌کران همین بس که اول او ازلی و آخر او ابدی است. در هر جلوه‌ای از ظواهر آن بواطنی بی‌نهایت وجود دارد و در هر سرّی اسراری بی‌شماره نهفته است. عالم موجودات چون قطره‌ای در اقیانوس امکان یا پر کاهی در صحرای ممکنات است. از نطفه‌ای گندیده از دل خاک، بشری می‌زاید با همه‌ی لطایف و ظرایف، با همه‌ی دقایق و جوانب؛ و از چکیده‌ی آبی متعفن، مغزی ساخته و عقلی پدیدار می‌شود که قادر است فقط اندکی از قواعد و قوانین جهان هستی را دریابد؛ تا شاید متکبرانه این فهم و ادراک را علم بخواند و از پس آن خود را عالم بنامد و بر آن
  • ۰ نظر
  • موافقین ۲
  • ۲۴۱ بازدید
  • ۰۹ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۰۲