
هوالشهید:: برای ما 29 سال ؛ برای تو روزی یا شاید نیم روز ، و تو گو که 309 سال گذشته است ... اگر آمدی خیلی تعجب مکن ، اگر دیدی مردمانت زمین گیر خاک اند و شهرت به سختی نفس می کشد، همین قدر بدان که خیلی عوض شده ایم ! حسینی رفتی ، زینبی آمدی و چه مردانه مانده ای بر این عهد آخرین ! اصلا تویی همیشه زنده ای که باید بمانی تا رسالتی بزرگ را بر دوش گیری ، ای شهید
فکر می کنم اگر اکسیر شگفت انگیزی در هستی باشد همین کیمیای شهادت است ، و اگر آب حیاتی هست تا زندگی جاودانت هدیه کند همانا شهد شیرین شهادت است.
ای قهقهه ی مستانه ، بر این دل های کویری اشکی بریز. ای زنده ی مانا ، بر این مردگان مانده حمدی بخوان. خوش آمدی برادر شهیدم ..... ، آی عبدالامیر رمی خوش آمدی ...
یا رئوف :: غروب آخر روزهای نورانی از ماه میهمانی رسیده است. ماه از نیمه گذشت و بدر منیرش آرام آرام کم سو می شود و رخ می تابد. قلب این ماه کرامت، به قدوم کریم آل کریمان منور شد و در دلم نوری از امید تابید. نمیدانم تا چند رمضان را درک خواهم کرد. اما امیدم به رمضانی است که دعای سحرش و غروب افطارش و نجوای شبانگاهش را در سایه ی دولت کریمه ی صاحب این عصر آخرین - حضرت ولی الله الاعظم - وجودم جلا می گیرد به مهر بی کران ذات حضرت ربوبی. چه سخت می گذرد وقتی در کلاس درس عاشقانه ات من غایبم ای معلم هستی ، ای حضرت حاضر
ماه از نیمه گذشته است و نیمه های شب هفدهم ضیافت خداست. دوستانت به حال نجوای با توأند و تا به سحر دیده بر هم نمی نهند و الهی گویان مست ابوحمزه اند و شیدای تک تک آن قصه ی هزار و یک نامی که اسماءالحسنای توأند. فریاد استغاثه و ضجه های خلصناشان به عرش تو پر می کشد و چون جوشنی ضد حریق از سوزش درونشان می کاهد... و من هنوز حیران و گریان ، چشمی بر تو که آیا رحمت و جود و کرم و فضل و رأفت بی مثالت مرا هم حتی شامل می شود ؟! و چرا و چگونه مشمول عنایات کریمانه ات نباشم که گفته اند تو را در ظن خویش بیابم ؛ و او که