دزفول، شهر ایمان و عرفان و غرور است که در بند تزویر و نفاق، و در هجوم حقد و بغض و حسد؛ بالید و قد خم نکرد.
دزفول فطرتی پاک و روحی قدسی دارد که در قطرهقطرههای زلال دز، در خشتخشت آجرهای کهن، در برگبرگ نخل و نارنج و سدر، در گوشهگوشه مساجد صدهاساله، در خنکای ساباطها و شوادانها، در بقاع متبرک و خانههای کهنه و محلات سنتی و پل ساسانی و روستاهای پرصفایش احساس میشود. دزفول، غرور زخمهایی است که از درون و برون
جنگ با جهاد خیلی فرق دارد. جهاد نقطۀ مقابل جنگ است. جهان بشری در دنیای خاک کارزار نبرد و میدان جهاد است. اقسامی از تضادهای نفسانی و عقلانی، شیطانی و الهی، مادی و معنوی، فطری و شهوانی؛ هر لحظه در سرزمین انفسی آدمیان و در آفاق بیکران آفرینش تکرار میشوند و مصافی از نور و ظلمت، از حق و بطلان، و از کژی و راستی را پدید میآرند. اختیار؛ از شئونات انحصاری حضرت احدیت؛ و موهبتی خدایی است که تنها به آدمی تفویض شده است. اختیار؛ امانت شگفتی است که خداوند در آن بخشی از حق انتخاب و قدرت ارادۀ خود را به انسان بخشیده است. آدمی
در کهکشان تاریخ بشریت هیچ ستارهای به درخشندگی و تابناکی محمد یافت نمیشود. هر جور که بنگری؛ چه الهی و انسانی، چه آسمانی و زمینی، چه مادی و معنوی؛ او در قلۀ تاریخ و در اوج قدسی انسانیت ایستاده، و راهبر و رهنمای عالمیان است. جهان بشری، رهبران و سلاطین و نوابغ و بزرگان زیادی را در تاریخ خود تجربه کرده؛ اما احدی را یارای رسیدن به شوکت مقام و نور خورشید محمد نیست. نه ابراهیم و داود و سلیمان، نه موسی و عیسی، نه سقراط و ارسطو، نه کوروش و اسکندر، نه کنفوسیوس و ابنسینا، نه قیصرها و کسریها و فراعنه، نه چنگیز و هیتلر و صدام،