
در شگفتیهای این جهان بیکران همین بس که اول او ازلی و آخر او ابدی است. در هر جلوهای از ظواهر آن بواطنی بینهایت وجود دارد و در هر سرّی اسراری بیشماره نهفته است. عالم موجودات چون قطرهای در اقیانوس امکان یا پر کاهی در صحرای ممکنات است. از نطفهای گندیده از دل خاک، بشری میزاید با همهی لطایف و ظرایف، با همهی دقایق و جوانب؛ و از چکیدهی آبی متعفن، مغزی ساخته و عقلی پدیدار میشود که قادر است فقط اندکی از قواعد و قوانین جهان هستی را دریابد؛ تا شاید متکبرانه این فهم و ادراک را علم بخواند و از پس آن خود را عالم بنامد و بر آن