
داستان عجیبی است داستان خونِ حسین و قصه ی ابر مردی که تمامی ندارد. گفته بودند که طبیعت خاک سرد است و تسکین دهنده ؛ اما تو گویی فقط این تربتِ حسین است که می جوشد و در گذرِ زمان حرارتش افزون می شود و شوریدگانش را هر دم بی تاب تر می کند. حسین نهضتی را آغازید و راهی را گشود که هر وجدان خفته ای را بیدار و هر چشمان بسته ای را باز کرد. او سرآغازِ فتح الفتوحِ جهانیِ موعودِ آخرین است ، و کربلا میعادگاهِ ستیزِ یارانِ حق و بطلان ؛ و مصاف گاهِ جنودِ عقل و جهل و عدل و ظلم.
چگونه خدای را بشناسد آن که حسین را نشناخته ، و چگونه حسین را بفهمد آن که مناجاتش را در عصر عرفه از بر نکرده است. وصال حق و کمال حج است این بارش اشک های سرازیر حسین ... !
به غربای مکه بگو پنبه از گوش برون آرند و به نجوای عرفاتی او دل سپارند که خدا اینجاست ، در قلب حسین. به سر زنان و به سینه کوبانِ صحرای کربلا بگو بس است ، اگر که چون حسین گریان و ترسان و خاشع مناجات خوانِ دشت عرفه نیستید. قرآن را کِی شنیده آن که عرفه را نشنیده باشد ؟! مناجات حسین ترجمان وحی است و قطرات اشک او از
شهر، بستری برای حیات انسانی است که نیاز اساسی او یعنی زندگی اجتماعی را مرتفع می کند. در حقیقت هر شهر ، یک پیکره زنده و برخوردار از هویت است و دارای شئونات گوناگون برای زندگی سلامت بخش و سعادت آفرین شهروندان. در پیشرفت و تکامل شهر اگر همه جوانب و شئونات مد نظر نباشد ، رشدش بیمارگونه و کاریکاتوری خواهد شد تا جایی که ممکن است استمرار آن و عدم اصلاح ، این پیکره بیمارشده را به آسیب های سخت و لاعلاج مبتلا کند. شهرداری امروز بزرگترین وظیفه را در پیشرفت اعتدالی و همه جانبه ی شهر با هدفِ اعتلای هویتِ این بستر انسانی به